مروارید
نشستی تو بغلم ، داری فیلم تولد 5 سال پیش عمه سمیه رو نگاه میکنی و من این گوشه صفحه تایپ میکنم ... قرار بود از شب قبل چیزی نخوری و دیر وقت بخوابی ، مامان مرضی مهربانم با زهرا کوچولو از صبح اومدند پیش ات تا باهات بازی کنند و برنامه رو طبق گفته دکتر پیش ببریم . مامان نهار آبگوشت درست کرده بود و باباکریم هم اومد و دور هم غذارو خوردیم و بعد شروع کردی به بازیگوشی . لوبیا و باقالی هم مامان گرفته بود و تو هر بلایی خواستی سرشون آوردی . به خودمون که اومدیم ساعت 6 عصر بود و تو هنوز خواب ظهرت مونده بود. با هزار بازی و ترفند مامان مرضی خوابوندت و بعد که بیدار شدی حمام بردمت و دوباره بازی و کلی غذا و خوراکی تا فردا زود گرسنه نشی. ساعت 10 با مامان مرضی ر...